جدول جو
جدول جو

معنی تصویب کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تصویب کردن
(نَ نِ گَ رِ تَ / نَ گَ رِ تَ)
روا کردن. صح ّ گذاشتن. صواب شمردن. پسندیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رأی دادن اکثریتی از مراجع اداری یا قانونگذاری چون مجلس شورا یا در اجرا یا عدم اجرای امری
لغت نامه دهخدا
تصویب کردن
نومانی پذرفت پسندش پذرفتن روا گاندن صواب دانستن، رای موافق دادن مجلس یا هیات وزیران بلایحه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویب کردن
صلاح دانستن، تایید کردن، صحه گذاشتن، رای موافق دادن، مصوب کردن، صواب دانستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویب کردن
يعتمد
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تصویب کردن
Acknowledge, Enact, Ratify
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویب کردن
reconnaître, promulguer, ratifier
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویب کردن
riconoscere, promulgare, ratificare
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویب کردن
признавать , принимать , ратифицировать
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به روسی
تصویب کردن
anerkennen, erlassen, ratifizieren
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویب کردن
визнавати , ухвалювати , ратифікувати
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویب کردن
uznawać, uchwalać, ratyfikować
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویب کردن
承认 , 制定 , 批准
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویب کردن
تسلیم کرنا , منظوری دینا , منظور کرنا
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویب کردن
reconhecer, promulgar, ratificar
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویب کردن
reconocer, promulgar, ratificar
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویب کردن
স্বীকার করা , আইন করা , অনুমোদন করা
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویب کردن
kutambua, kutunga, kuthibitisha
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویب کردن
kabul etmek, kanunlaştırmak, onaylamak
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویب کردن
認める , 制定する , 批准する
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویب کردن
להכיר , לחוקק , לאשר
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به عبری
تصویب کردن
स्वीकार करना , लागू करना , अनुमोदन करना
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به هندی
تصویب کردن
mengakui, memberlakukan, meratifikasi
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویب کردن
ยอมรับ , บังคับใช้ , รับรอง
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویب کردن
erkennen, in werking stellen, ratificeren
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویب کردن
인정하다 , 제정하다 , 승인하다
تصویری از تصویب کردن
تصویر تصویب کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ نِ گَ دَ / نَ گَ دَ)
صورت کشیدن و نقش کردن. (ناظم الاطباء) :
شمس در خارج اگرچه هست فرد
مثل او هم می توان تصویر کرد.
مولوی.
خیال قد تو در آبگیر دیدۀ من
بجای هر مژه سروی همی کند تصویر.
نجیب الدین جربادقانی (از آنندراج).
آن زمان کارزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم.
حافظ.
مصوری که شبیه ترا کند تصویر
ز خامه اش سرانگشت در دهان ماند.
صائب (از آنندراج).
، به خیال آوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تصور کردن:
بجز این هرچه کیمیا گویند
آن سخن مشنو و مکن تصویر.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 888).
گر کام دل از زمانه تصویر کنی
بیفایده خود را ز غمان سیر کنی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزویر کردن
تصویر تزویر کردن
دو رویی کردن، ربویدن، فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاحب کردن
تصویر تصاحب کردن
مالک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکیب کردن
تصویر ترکیب کردن
آمیختن تروماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحویل کردن
تصویر تحویل کردن
نقل مکان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزویج کردن
تصویر تزویج کردن
همسر گرفتن جفت گرفتن، بهمسری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغیب کردن
تصویر ترغیب کردن
برانگیختن، وا داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکذیب کردن
تصویر تکذیب کردن
دروغ شمردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصحیح کردن
تصویر تصحیح کردن
درست کردن، ویراستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصدیق کردن
تصویر تصدیق کردن
براست داشتن، راست شمردن
فرهنگ واژه فارسی سره